Friday, April 26, 2013

technical malfunction



سیستم کلی روایت در تمام فیلم ها (و حتی میتوان گفت به طور کلی در داستان گویی) به این ترتیب است که شخصیت در حال زندگی عادی خود است (پرده ی اول) که یا تصمیم به گذشتن از مانعی در زندگی خود میگیرد و یا بنا بر تصادفی در مسیری می افتد که باید موانعی را از سر راه خود بردارد تا به روال عادی زندگی خود بازگردد (پرده ی دوم) و در پایان یا به موفقیت میرسد و یا نه (پرده ی سوم).

در دنیای سینما پدیده تصادف و یا اتفاق خیلی کم به عنوان یک عامل درام سازی قوی مورد استفاده قرار میگیرد. چون احتامل وقوع تصادف در زندگی ما خیلی کم بوده و در نتیجه حس همدردی ما را بر نمی انگیزد. هر چه این اتفاق عجیب تر و احتمالش کمتر باشد حس همدردی کمتر برانگیخته میشود. در داستان هایی که یک اتفاق عامل اصلی تنش و درام است همیشه از ترفند های همدردی سازی و یا جذب بیشتر استفاده میکنند. به طور مثال یک عشق بین زن و مرد و یا وجود یک فرزند و ... همچنین همیشه اتفاق ها طوری پیش میروند که در پایان شخصیت به رستگاری برسد و این حس بدست می دهد که اگر این اتفاق نمی افتاد شاید شخصیت به این پیروزی ها و رستگاری های مادی (یک شغل جدید) و معنوی (رسیدن به عشق) نمی رسید.

یکی از انواع اتفاقاتی که ممکن است در زندگی ما و همچنین در دنیای درام بیافتد، نقص فنی است.
یعنی خرابی و از کار افتادگی و یا بد عمل کردن ماشین آلات و دستگاه ها و اشیا. این نوع اتفاق ها خیلی کم تر در سینما استفاده میشوند. زیرا سینما در کل اصرار بخصوصی به درس دادن به مخاطب دارد و به چالش کشیده شدن شخصیت ها را در مواجهه با دیگر انسان ها و همچنین دنیای اطراف، به نمایش گذاشته تا ما قهرمان ها را سرلوحه زندگیمان قرار دهیم. به همین دلیل اینکه یک نفر در مقابل هنگ کردن کامپیوترش یا سیم لختی که از دیوار اتاقش بیرون زده چه عکس العملی نشان می دهد قابلیت دراماتیزاسیون بالایی ندارد. به دلیل همین خاص بودن این پدیده ی نقص فنی است که من آن را خیلی دوست دارم و استفاده ی درست آن را در فیلم ها میپسندم.

در ادامه میخواهم چند نمونه از نقص های فنی را که یک درام قوی تولید کرده اند معرفی کنم:

*در ادامه امکان دارد بخشی از داستان فیلمهای نام برده لو برود*

2001: a space Odyssey
در فیلم ادیسه ی فضایی یکی از مهمترین پدیده های نقص فنی اتفاق می افتد. اتفاقی که در بسیاری از فیلم های علمی تخیلی بعد از آن تکرار میشود و به نوعی ژانر تبدیل شده است. و آن خودسری و طغیان ماشین بر علیه انسان است. از لحاظ علمی شاید نتوان ثابت کرد این نوعی نقص فنی است زیرا دستگاه دارد کارش را درست انجام میدهد ولی به نظر من به دلیل غیر قابل پیش بینی بودن این وضعیت ماشین، این یک نقص فنی است.

در بعضی از فیلم ها نقص فنی همان درام اصلی و تصادف اولیه فیلم را تولید میکند. که همانطور که گفتم به دلیل ضعف در تولید حس همدردی زیاد استفاده نمیشوند. از این قبیل فیلم ها، میتوان به اکثر فیلم های سوپرقهرمانی اشاره کرد (spiderman و ...) و یا فیلم Prestige نولان و یا مسافران بیضایی که یک اشتباه دستگاهی در ابتدای فیلم اتفاق های بعدی را تولید میکنند.

Modern times
در یکی از شاهکار های چارلی چاپلین ما شاهد یکی از زیباترین و خنده دار ترین نقص های فنی هستیم. آنجایی که چاپلین را در دستگاه غذا دهنده ی خودکار میگذارند و در ادامه دستگاه از کار می افتد و شروع میکند به سریع کار کردن و ذرت را به صورت چاپلین میکوبد و کثیف کاری زیادی به بار می آورد. بازی بی نظیر چاپلین مثال زدنی است.

کلاه قرمزی و پسرخاله
هر کسی که کلاه قرمزی را در بچگی دیده باشد قبول دارد که آن دایناسور به طرز وحشتناکی وحشتناک بود! و صحنه ی حمله ی دایناسور به کلاه قرمزی و به هم ریختن اتاق و همچنین حمله به آقای مجری و حمید جبلی از جذاب ترین صحنه های تاریخ سینمای ایران است.

Shawshank redemption
هیچ کس فکر نمیکرد با یک چکش کوچک بتوان از امنیتی ترین زندان آمریکا فرار کرد. دیوار های پوسیده ی زندان و زمان سرگیجه آور بیست سال از نقص های فنی ای است که مقام اولین فیلم لیستIMDb  را پر کرده است.

Little miss Sunshine
در این فیلم یکی از خنده دار ترین نقص های فنی اتفاق می افتد. به طرز خیلی ساده ای بوق ماشین خراب میشود به طوری که هر وقت بخواهد بوق میزند. این خرابی بوق آنقدر زیبا بر فضای فیلم و خانواده ای که سوار ماشین هستند نشسته است که خود میتواند یک شخصیت جداگانه باشد.

Purple rose of Cairo
اتفاقی که در این فیلم می افتد را نمیتوان به عنوان یک نقص فنی به حساب آورد. ولی اصلا نمیتوانستم از این فیلم صحبت نکنم. اتفاقی که می افتد این است که شخصیتی از داخل پرده ی سینما پایین می آید تا به تماشاگری که دارد گریه میکند کمک کند. چیزی که باعث شده این اتفاق بیشتر یک نقص فنی باشد تا رویاپردازی های یک انسان نا امید، برخوردی است که در ادامه، تهیه کنندگان فیلم و بازیگر شخصیتی که از فیلم خارج شده از خود نشان میدهند. آن ها از این قضیه ناراضیند و به خسارتی که بهشان وارد شده فکر میکنند. این فیلم تلفیقی از رویاپردازی های رومانتیک و مواجهه ی خیلی جدی و رئال با یک نقص فنی است. و به همین دلیل بهترین فیلم وودی آلن است.

Cinema Paradiso
میتوان گفت مهمترین و زیباترین و مشهورترین و بهترین نقص فنی تاریخ سینما در سینما پارادیزو است.
وقتی دستگاه آپارات سینما آتش میگیرد و آلفردو کور میشود.   





Sunday, April 14, 2013

close up




در سینما هر چیزی که در کادر دوربین باشد اهمیت دارد. همانطور که در تئاتر هر یک از وسایل صحنه (اکسسوار) باید نقشی را ایفا کنند در سینما نیز هر چه در کادر باشد سعی در رساندن مفهومی و یا پیشبرد داستان و شخصیت سازی دارد - البته باید خاطر نشان کرد که در صحنه های بیرونی کارگردان نمیتواند به صد در صد وقایع داخل کادر تسلط داشته باشد و این میزان اهمیت کاهش میابد. همچنین هر چه کادر بسته تر و موضوعات در پیش و پس زمینه کمتر باشند تمرکز تماشاگر به مرکزیت نما بیشتر میشود. به طور مثال برای نمایش دادن نوشته های مهم، تمام یا اکثریت کادر را با آن نوشته پر میکنند تا تمرکز تنها بر روی آن متن باشد.

با توجه به این دو نکته میخواهم در مورد یک نمای ویژه در سینما صحبت کنم: نمای نزدیک (بسته) یا کلوز آپ
نمای بسته به نمایی گفته میشود که تمام سر و بخشی از گردن بازیگر را نشان میدهد. نکته ای که در مورد نمای بسته ویژه است در استفاده ی دراماتیکی آن است. در نمای بسته فقط بازیگر وجود دارد و حسی که باید انتقال بدهد. و تماشاگر تک تک حالات و حرکات صورت بازیگر را تحلیل میکند تا بفهمد. نمای بسته از سخت ترین لحظات بازیگری نیز هست زیرا بازیگر دیگر نمیتواند از بدن و دیگر اشیا برای بازی استفاده کند و دراکثر موارد هم مکالمه ای در جریان نیست و تنها صورت و میمیک و مهمتر از همه نگاه بازیگر است که اهمیت دارد. خیلی از بازیگر ها سال ها تلاش میکنند ولی نمی توانند نگاه خود را به مرحله ی تاثیر گذاری برسانند. نمای بسته عمق تاثیری که اتفاقات صحنه های گذشته بر بازیگر گذاشته را نشان میدهد و همچنین حس نزدیکی و همدردی تماشاگر را بر می انگیزد و میتواند پایان بخش سیر تکاملی شخصیت باشد.

 در ادامه چند نمای بسته ی زیبا و مهم سینما را بررسی میکنم:






این نمای بسته از فیلم دیوانه از قفس پرید آنقدر عالی و تاثیر گذار بود که برای پوستر فیلم انتخاب شد. این نمای حدود یک دقیقه ای بداهه پردازی شده توسط جک نیکلسون از بهترین صحنه های بازیگری او و از تاثیرگذار ترین لحظات فیلم است. لبخند گل و گشاد و زیرکانه ی جک نیکلسون هرگز از یاد نمیرود.

















 میتوانم بگویم اولین باری که با قدرت نمای بسته آشنا شدم با دیدن این نما از لحظات آخر فیلم تب شنبه شب بود. این صحنه که قدم زدن بی هدف و مترو سواری های شبانه ی جان ترواتلتا را با آهنگ زیبای how deep is your love به نمایش میگذارد با این کلوز آپ تماشایی تمام میشود و پایانبندی دلنشینی برای چنین فیلمی را رقم میزند.






کوبریک از بهترین کارگردان ها در استفاده از نماهای غیر متعارف به خصوص نمای بسته و نمای تراولینگ محسوب میشود. او در فیلم هایش با توجه به ژانر فیلم در قسمت های مختلف نماهای بسته ی خاصی را برمیگزیند تا حسی را که میخواهد به درستی انتقال دهد. او در فیلم غلاف تمام فلزی دیوانگی شخصیت را ابتدا با نمای بسیار نزدیک و سپس با نمای نزدیک نشان میدهد و با نورپردازی عجیب و موسیقی زیرمتنی تماشاگر را بر روی صندلی میخکوب میکند. این بخش فیلم از شاهکار های کوبریک است.



در پرتغال کوکی فیلم با نمای بسته از شخصیت اصلی شروع میشود و این از معدود فیلم هایی است که از نمای نزدیک در ابتدای فیلم استفاده میشود. در اینجا نیز همچون غلاف تمام فلزی زاویه ی سر بازیگر به گونه ای است که ناهنجاری و خطرناکی را بی پرده اعلام میدارد. این نما نیز در پوستر های فیلم استفاده شده است. 




در دکتر استرینج لاو نمای بسته مخصوص جنرال ریپر است و با زاویه ی بسیار پایین ِ دوربین، حس چیرگی بی برو برگرد او را نشان میدهد و تکلیف فیلم را از ابتدا مشخص میکند.





در درخشش کوبریک از اصلی ترین استفاده ی نمای بسته بهره میگیرد. که آن القای ترس است. در صحنه ای که ترسناک ترین صحنه ی تاریخ سینما نام گذاری شده است نمای بسته ی دیگری از جک نیکلسون ارائه میشود که هیچ کس نمیتواند به این سادگی فراموش کند. البته نماهای نزدیک و بسیار نزدیک دنی هم خالی از ترس نیست
 






   
از نماهای بسته ی مورد علاقه ام مهمترین صحنه ی فیلم سکوت بره ها است. این نما که تقریبا میتوان آن را نمای بسیار نزدیک (اکستریم کلوز آپ) به حساب آورد اوج تاثیرگذاری روانی هانیبال را بر شخصیت زن و همچنین بازی های روانی او را نشان میدهد. همچنین وجه تسمیه فیلم که در این صحنه گفته میشود با لبخند وحشتناک آنتونی هاپکینز چندین برابر تاثیرگذار تر است.


همانطور که گفتم از استفاده های اصلی نمای بسته القای ترس میباشد و پایان فیلم روانی هیچکاک در این زمینه مثال زدنی است. دیالوگ های نورمن بیتز و آن نگاه به دوربین و در پایان ادغام جمجمه ی اسکلت با صورتش از دهشتناک ترین صحنه های سینماست. 












پایان بندی فیلم چهارصد ضربه از بهترین پایان بندی های سینما به حساب می آید و با یک کلوز آپ از صورت پسرک و فید اوت پایان میابد. در اینجا هم پسرک به دوربین نگاه میکند و اوج معصومیت نگاهش و با یادآوری تمام چیزهایی که در طول فیلم بر او گذشت تماشاگر را بدرقه میکند.
 


نمیشود در مورد نمای بسته حرف زد و از ستاره های زن هالیوود کلاسیک سخنی نگفت. تمام قدرت استودیو ها در ستارگانشان بود. ستارگان بودند که فیلم ها را میفروختند. آن ها بودند که مطبوعات را میچرخاندند و مد و شیوه ی زندگی را تعیین میکردند. و برای همین کلوز آپ ها همیشه از ستارگان پر میشدند. در فیلم سانست بلوار دیالوگ پایانی فیلم در مورد کلوز آپ است و فیلم با همین کلوز آپ تمام میشود:

"خیلی خوب آقای دومیل من برای کلوز آپم آماده ام"





در سینمای ایران نماهای بسته ی به یاد ماندنی زیادی وجود ندارد. ولی جالب فیلمی است به نام کلوز آپ ساخته ی عباس کیارستمی. این فیلم که از بهترین های کیارستمی است در مورد حسن سبزیان است که  وارد خانواده ای شد و خود را جای محسن مخملباف جا زد و هدفش تنها این بود که مقبولیتی هرچند کوتاه را تجربه کند. این فیلم که در طی دو هفته و بسیار اتفاقی فیلمبرداری شد از جذاب ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران است. صحنه ای که خود کیارستمی به ملاقات حسین سبزیان میرود از یک نمای نسبتا باز شروع شده و به نمای بسته ی او ختم میشود. همچنین پایان فیلم نیز همچون چهارصد ضربه با فید اوتِ کلوز آپ او تمام میشود.


بیضایی همچون کوبریک از نمای بسته برای مقاصد مختلفی استفاده میکند. ولی مهمترین استفاده ی او ارائه ی بیش از حد شخصیت است. بهترین مثال، فیلم باشو غریبه ی کوچک است که شخصیت نائی را اولین بار با کلوز آپی غیر متعارف نشان میدهد. سوسن تسلیمی بهترین بازیگر تاریخ سینمای ایران شناخته شده است و دلیل آن نگاه گیرایش است. انگار پرده را سوراخ میکند و بیخ گلویمان را میگیرد. این نمای نزدیک سوسن تسلیمی جز آیکون های سینمای ایران به حساب می آید.