Monday, July 29, 2013

you want to watch a movie or something?



فیلم دیدن در جامعه ی روشنفکر تبدیل شده است به وسیله ای برای ابراز میزان روشنفکری.
تماشای فیلم های خوب تبدیل شده است به یکی از ساده ترین روش های رسیدن به احترام اجتماعی در میان قشر روشنفکر. از این جهت میتوان گفت فیلم دیدن بیشتر یک تجربه  اجتماعیست تا فردی. یعنی فرد فیلم هایی را میبیند تا دیگران را متقاعد کند که سلیقه ی خوبی دارد و خیلی چیزها را میفهمد. شاید سینما به دلیل لزوم نشستن در کنار دیگران (به خصوص دوستان) و تماشای فیلمی بر یک پرده همیشه یک تجربه اجتماعی به حساب می آمده است ولی امروزه اکثر فیلم هایی که ما میبینیم در تلویزیون ها و یا مانیتور های اتاقمان، وقتی که دراز کشیده ایم و حتی هدفون گذاشته ایم، تماشا میشوند. و این باعث میشود که جنبه ی فردی فیلم دیدن امروزه بسیار بارزتر باشد. در واقع ما با فیلم دیدن به شکل یک تجربه ی اجتماعی برخورد میکنیم در حالی که به صورت فردی آن را تجربه میکنیم.

وقتی فردی وارد جمعی میشود و میگوید "من فیلم دوست دارم" همه دوره اش میکنند که چه دیده ای و چه کارگردانی را دوست داری و موج نو چیست و ارسن ولز کدام خری است و هیچکاک چه کرده است و از لینچ چه فهمیدی و هیچکس نمیپرسد "تو چرا فیلم دوست داری" ... آن قدیم ها که تروفو و گدار و دیگر جوانان کایه دو سینما در سینما تک فیلم میدیدند و بعد در کافه بحث میکردند و مقاله هایشان را در مجله چاپ میکردند، با هم فیلم میدیدند. با هم میدانستند که سینما را دوست دارند. با هم میدانستند که از پنچ سالگی فیلم های رنه کلر را در سینما دیده اند. با هم میخواستند که بفهمند که هر کس چه کرد و چه ساخت. ولی امروز کسی با دیگری کاری ندارد. تنها لیست فیلم هایی که دیده ای اهمیت دارد. صفت هایی که در معرفی کارگردان ها و فیلمهایشان به کار میبری. و از همه خنده دار تر لیست کارگردان هایی که دوست داری. همین ها کافی است که بفهمند تو از سینما چه میدانی.

وقتی وارد دانشگاه شدم، در آبان ماه حلقه ی نقد فیلم  را تشکیل دادم. اولین فیلم: دکتر استرینج لاو
قبل از شروع جلسه، اولین فیلمبازی که در زندیگم ملاقات کردم، به سراغم آمد تا در مورد این جلسات با من صحبت کند. یک سال از من بزرگتر بود و موهای بلند خوفناکی داشت و در نگاه اول حس کردم باید سال ها بدوم تا ذره ای در فیلم دیدن به او برسم. از من سوال هایی کرد که چرا دکتر استرینج لاو را انتخاب کرده ام و چه فیلم هایی دیده ام و چه هدفی دارم. تمام سعیم را میکردم که مثل یک احمق به نظر نرسم. تمام اسم هایی را که در مجله ی دنیای تصویر خوانده بودم از اعماق ذهنم بیرون کشیدم و جلویش ردیف کردم که بگویم من هم بلدم. در پایان از من راضی بود و من متعجب بودم. با اینکه بعد ها که بیشتر با او آشنا شدم و هم من فهمیدم که او چیز زیادی در چنته ندارد و هم او یک حماقت کلی در نظریات من کشف کرد، ولی همیشه اولین دیدارم را با کسی که فیلمباز بود به یاد دارم. در طول چهار سالی که از آن روز میگذرد من در حدود پنجاه شصت جلسه ی نقد فیلم شرکت کرده ام و با همه جور شخصیتی با همه سطح اطلاعات فیلمی ای بحث و گفت و گو و حتی مشاجره داشته ام ولی همیشه در توجیه و متقاعد کردنشان شکست خورده ام. در ارائه ی حسم در مورد فیلم ها، در مورد دلیل و برهان آوردن بر خوب بودن فیلمی، درباره ی مشکلات فنی و اساسی فیلمی، در مورد تاثیرگذاری فکری و فرهنگی یک موج یا کارگردانی همیشه با شکست رو به رو بوده ام. هیچ وقت نتوانستم آن طور که باید اهمیت یک فیلم را به کسی نشان دهم.

در فیس بوک صفحاتی هستند که به نقد و معرفی فیلم ها میپردازند. من تنها سه بار در چنین صفحاتی درباره ی یک فیلم کامنتی گذاشته ام و بعد از آن حتی به کامنت ها نگاه هم نمی اندازم. زیرا این پیج ها آزاردهنده ترین مکان های نظرسنجی سینمایی هستند. نظردهندگان یا رهگذرانی هستند که نمیدانم چرا و به چه حکمتی کامنت هایی نظیر "واااای واقعا دوسش دارم عاشقشم" میگذارند و یا متعصبان تندرویی هستند که معتقدند "برگمان چرت و پرت زیاد میگه" یا "تارانتینو رو باید به خاطر خشونت فیلمهاش اعدام کرد" و از همه بدتر شبه روشنفکرهایی که معمولا صاحب و ادمین صفحه هم هستند و جزو همان دسته ای هستند که به دنبال احترام اجتماعی خود میگردند. چیزی که در مورد این نوع پیج ها و این افراد مرا اذیت میکند این است که ... کمکی به تجربه ی فردی سینمایی مخاطبانشان نمیکنند. کسی که به دنبال فیلم دیدن است و عشق به سینما دارد و میخواهد که فیلم های درست و خوب و هدفدار ببیند در این صفحه ها به سمت اشتباهی کشیده میشود. مثلا بحث برانگیز ترین فیلم این پیج ها، سالوی پازولینی را در نظر بگیرید. من این فیلم را ندیده ام و هنوز دلیلی برای دیدنش ندارم. در واقع دلیلی نمیبینم که کسی این فیلم را ببیند. چه برسد به اینکه این فیلم اولین فیلم ایتالیایی باشد که میبیند. چه برسد به اینکه به عنوان یک فیلم هنری و روشنفکری و از بهترین های تاریخ سینما به تماشایش بنشینید. وقتی پیشینه ی سینمایی و فرهنگی و شخصی خاصی برای دیدن یک فیلم وجود دارد، چرا یک پیج سینمایی بدون ارائه ی این اطلاعات، چنین فیلم هایی را معرفی میکند. جا دارد بگویم پیج های بسیار مفیدی نیز در این زمینه وجود دارند به عنوان مثال پیج عالی و بسیار دوست داشتنی میخواهم فیلم خوب ببینم.

امروزه در جامعه ی ما و به خصوص در جامعه ی روشنفکری ما، که فیلم خوب دیدن را یک عمل روشنفکری به حساب می آورند، از آنجایی که سینما رفتن جزو روزمرگی های مان به شمار نمی آید و شاید تنها سینما تک قلهک راهی باشد برای یک یا چند تجربه ی اجتماعی ِ فیلم خوب دیدن، بررسی بعد شخصی فیلم دیدن بیشتر از هر چیزی اهمیت دارد. یک نفر چرا فیلم میبیند. یک نفر چرا کوبریک را دوست دارد و لینچ را نه. چرا موج نوی فرانسه از نئورئالیسم ایتالیا برایش جذاب تر است. چرا دونیرو را به پاچینو ترجیح میدهد ... وقتی فیلم دیدن یک عمل طبیعی و از ملزومات جامعه ی ما نیست، به جز گروهی که صرفا میخواهند روشنفکر بودن خود را از طریقی ساده و جذاب تر از کتاب خواندن و فکر کردن به رخ بشکند، تنها دلیل فیلم دیدن عشق به سینماست. عشق به فیلم دیدن. و شاید عشق به فیلمسازی. و اگر این عشق دلیل فیلم دیدن کسی است، چه اهمیتی دارد که او نولان را دوست دارد و هانکه را نه. شمایی که این متن را میخوانید و فکر میکنید کسی که فیلم سرآغاز نولان را بهترین فیلم زندگیش است، چیز زیادی از سینما نمیداند، کمی صبور باشید. کمی صبر کنید و ببینید. زیرا هر کس که عاشق سینما باشد کم کم راه خود را به تروفو پیدا میکند. کم کم میفهمد که از نفس افتاده ی گدار از زیباترین فیلم های تاریخ سینماست. در سال های آینده میفهمد که کیشلوفسکی و آنتونیونی شاعران تصویر هستند. و شاید یک روزی بفهمد که یک ادیسه ی فضایی در مورد چیست.