Thursday, June 20, 2013

the Past


**متن زیر حاوی اطلاعاتی است که به لو رفتن داستان فیلم می انجامد**
**لذا در صورت ندیدن فیلم از خواندن آن خودداری فرمایید**



نوشتن در مورد اصغر فرهادی را تا جایی که میتوانستم عقب انداختم. دلایلم برای این تصمیم زیاد بودند ولی تماشای گذشته در روز اول اکرانش آدم را به تحلیل نوشتن ترغیب میکند. فرهادی تبدیل به یکی از مهمترین فیلمسازان جهان و از چهره های مردمی ایران شده است. نگاهی به سابقه ی فرهادی نشان میدهد که او یک شبه به این موفقیت نرسیده است و سال ها کار در تلویزیون و فیلمنامه نویسی او را به مرحله ای رساند که سه گانه ی اجتماعی خود را بسازد و قدم به قدم به محبوبیت و احترامی که شایسته ی پشتکارش بوده است برسد. این سیر تکاملی حرفه ای او باعث شد همه ی دوستاران سینما – همچنین تمامی کسانی که ازشنیدن نام ایران در اسکار سال گذشته خوشحال شدند -  بی صبرانه منتظر فیلم بعدی او بمانند. که فیملبرداری در فرانسه و حضور بازیگرانی همچون علی مصفا و ماریون کوتیار (که به دلیل عدم تطابق برنامه ی کاری، برنیس بژو جای او را گرفت) بر اشتیاق همگان افزود.


برای پاسخ به اینکه آیا گذشته توانسته است توقع دوستاران فرهادی را برآورده کند باید منتظر ماند و دید. زیرا هنوز که هنوز است سر اینکه جدایی فیلم بهتری بود یا درباره ی الی در میان منتقدان و سینما دوستان اختلاف نظر وجود دارد. همانطور که من به شخصه درباره ی الی را فیلمی به مراتب بهتر از جدایی میدانستم ولی موفقیت جدایی، هم در کسب جایزه و هم در گیشه بسیار بالاتر بود. ولی پیش بینی من این است که با وجود جذابیت های گذشته برای ایرانی ها (علی مصفا و اصغر فرهادی)، دور بودن فضای فیلم از مسائل اجتماعی ایران، که ما همیشه در کارهای فرهادی دوست داشتیم، و همچنین زبان فرانسوی فیلم، باعث میشود که محبوبیت فیلم در ایران کمتر از حد توقع باشد.


برای من تماشای فیلم های فرهادی همیشه با اندکی عذاب وجدان همراه بوده است. زیرا شباهت های زیادی بین فیلمسازی او و هانکه میابم ولی مطمئنم که هیچکدام از این دو از دیگری تقلید نمیکنند. و در نتیجه همیشه در حال مقایسه ی این دو هستم و غالبا این مقایسه به داستان و مسائلی که ارائه میدهند ختم میشود. که باز همیشه پیروزی از آن هانکه است زیرا مسائل تیره تر و بنیادی تر و به مراتب جهان شمول تری را نسبت به فرهادی که مسائل اغلب زناشویی و تا حد بسیار کمی میشود گفت"خاله زنکی" را بررسی میکند – از اینکه از چنین لفظی استفاده میکنم شرم دارم ولی نزدیک ترین چیزی که به ذهنم میرسید همین است و عذاب وجدانم دقیقا به همین مسئله برمیگردد. به طور مثال فیلم جدایی از بسیاری جهات مرا به یاد پنهانهانکه می اندازد. یا همین فیلم گذشته که اسم ساده اش به طرز احمقانه ای یادآور اسم ساده ی عشق هانکه است. حدسم این است که بیشتر این شباهت ها زاده ی تخیل من است و هیچ اهمیت معنایی یا اصولی ندارند و تنها شباهت بارز و قابل توجه این دو در فیلمبرداری و عدم استفاده از موسیقی است.


فرهادی در فیلم گذشته داستانی را تعریف میکند که مربوط به فرهنگ خاصی نیست. در این فیلم برخلاف جدایی یا چهارشنبه سوریو تا حدودی درباره الی از فرهنگ و قشری صحبت نمیشود که بعضی از رفتارها و اتفاقات نشان داده شده در فیلم متاثر از آن باشند. رویکردی را که فرهادی در این فیلم برگزیده در هیچ یک از کارهای کارگردانان ایرانی ندیده ام. که در فیلمی با داستانی کاملا خارجی، المان های ایرانی را به کار ببرند. مثل قورمه سبزی و یا بلال و مهمتر از همه حس "نخود هر آشی بودن" احمد و حتی شهریار. او حتی با شیطنت تمام یک دیالوگ جذاب فارسی را در فیلم گنجانده است. ما ایرانیانی که فیلم را تماشا میکنیم مثل احمد صرفا وارد زندگی یک خانواده ی فرانسوی میشویم و همچون یک ایرانی برخورد میکنیم. وارد میشویم، قضاوت میکنیم، سعی میکنیم درستش کنیم، میتوان گفت یک گندی هم میزنیم و بعد خارج میشویم. همچنین شخصیت احمد را میتوان با خود فرهادی نیزمقایسه کرد. فرهادی به فرانسه می رود و درگیر داستانی میشود و بدون نتیجه گیری خارج میشود. فرهادی به ما نشان نمیدهد احمد و ماری همدیگر را دوست دارند یا نه.نشان نمیدهد که آن زن چرا خودکشی میکند. نشان نمیدهد آیا ماری بچه دار میشود و با سمیر میماند یا نه. او هم مثل احمد میرود. شاید این "قضاوت نکردن و صرف داستان گویی" در دیگر فیلم های فرهادی هم وجود داشته باشد (آیا آن جسد الی بود؟ ترمه با مادر میرود یا با پدر میماند؟ - این هم تشابه بزرگی دیگر با هانکه) ولی دراین فیلم روایت با احمد گره خورده است. با او شروع میشود و با او شاخ و برگ میگیرد و پیش میرود. ولی پایان فیلم این روایت از احمد جدا میشود و ما چیزهایی را میبینیم که احمد از آن ها نمیتواند اطلاع داشته باشد. و من این را ضعف فیلم میدانم. اینکه روایت فیلم را به نحوی پیش برده است ولی در پایان آن نظم را شکسته و یکپارچگی روایت را به هم میزند. البته انکار نمیکنم ده دقیقه ی پایانی فیلم اوج روایی و نمایشی داستان است – بخصوص پایان بندی فیلم. همچنین فرهادی به راحتی میتواند ادعا کند که داستان هیچ ارتباطی به احمد ندارد و من هر چه را خواسته نشان داده است که البته حق با اوست ولی یکپارچگی روایت به هم ریخته است.


در جایی خواندم که داستان فیلم بسیار معمولی بود. ولی از نظر من داستان این فیلم در مقایسه با بقیه ی فیلمهای فرهادی موضوعی پیچیده تر و تاریکتر و به نوعی هیجان انگیز تر بود. خیانت مردی با زن همسایه یا غرق شدن دختری در دریا و یا مرگ بچه ای در شکم ماردش بر اثر حادثه ای اتفاقات (نسبتا) روزمره ای هستند، ولی پیچیدگی خودکشی زن سمیر بزرگتر از این حرف هاست. در واقع حرف درست این است که داستان فیلم خاص بود، ولی روایتش معمولی بود. در درباره ی الی داستان فرعی نامزد الی و القای حس زنده بودن الی بود که بار دراماتیک فیلم را بر دوش میکشید و نه غرق شدن الی. و در جدایی مجموعه ای از مشکلات خانوادگی و اجتماعی دو طرف دعوا بود که فضای تنش بیرون دادگاه را بوجود می آورد. ولی در گذشته داستان فرعی تنها طلاق ماری و احمد بود و گویی فرهادی در این فیلم علاقه ای به ایجاد تنش و هیجان در بیننده نداشت. همانطور که ماری نمیگذارد احمد با او در مورد گذشته حرف بزند و تقریبا تمامی حرف هایی که منجر به پیچیده تر شدن رابطه ی شخصیت ها و دعوای بین آن ها میشود به خوبی فیصله میابد و تمام کاسه کوزه ها سر نعیما میشکند (تا جایی که ما میدانیم – به ما نشان داده شده).


فرهادی در این فیلم بسیاری از دکوپاژها و صحنه ها و المانهای داستانی فیلم های سه گانه ی قبلی خود را بازسازی کرده  است. به طور مثال صحنه ی حمام سمیر و فواد که قرینه ی صحنه ی شست و شوی پدر و نادر است و یا دعواهای داخل آشپزخانه که بچه را از آشپزخانه بیرون میکنند و یا صحنه های داخل اتوموبیل (چندین صحنه ی روز و یک صحنه ی شب) و یا دو کودک دختر و پسر و زن کارمند با طبقه ی اجتماعی کمتر و صحنه های نگاه از پنجره و کلوزآپ از پسربچه و ... (اگر فیلم را دوباره ببینم میتوانم موارد بیشتری را مثال بزنم). فرهادی با این حرکت قصد دارد بگوید چنین مشکلاتی زمان و مکان ندارند. و دلیل موفقیت فیلم های فرهادی نیز همین روایتش درمورد مشکلات روزمره ی قابل درک تمامی مردم جهان است. همچنین فرهادی بار دیگر ما را اذیت میکند. همانطور که ما درگیر بودیم که چرا ترمه اصلا یازده ساله به نظر نمی آید در اینجا درک این موضوع که ماریا یک دختر نوجوان دارد و بارها ازدواج کرده است برایمان مشکل است.


در پایان میخواهم از پایان بندی فیلم حرف بزنم. بدون در نظرگرفتن عظمت فنی این صحنه که یک نما – سکانس بی نقص است، و فکر نکنم هیچ وقت بتوان مدرک کنم کدام بازیگری میتواند اینگونه گریه کند، به خاطر تاثیر به خصوصی که حس بویایی بر زندگی من دارد باور دارم این صحنه نمونه ی کامل تاثیرگذاری روانی سینماست. که یک نما و یک حرکت کوچک و یا یک جمله میتواند آنقدر تا عمق وجود یک نفر نفوذ کند ک ههر بار یاد آن صحنه می افتد دلش بلرزد و صدای پیس پیس اسپری در گوشش طنین بیاندازد.